English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7766 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
demurrage U بیکار و معطل نگهداشتن کشتی بیش از مدتی که جهت بارگیری یا تخلیه یا طی مسافت مبداء به مقصد لازم است
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
primage U اضافه کرایهای که به خاطر مراقبت در بارگیری و تخلیه به ناخدای کشتی داده میشود
wet storage U بارگیری روی عرشه کشتی درروی دریا بارگیری دریایی
lighterage U هزینه دوبه هزینه بارگیری و تخلیه کشتی توسط دوبه
marshalling yard U محل تفکیک و طبقه بندی کالاها در مقصد یا مبداء حمل
embarkation U بارگیری کشتی یا خودرو سوار شدن در کشتی یاخودرو
block stowage loading U بارگیری وسایل هم مقصد دریک قسمت از وسیله ترابری
warm up U اجازه داده به یک ماشین برای بیکار ماندن برای مدتی پس از روشن شدن تا به وضعیت عملیات مط لوب برسد
roll-on/roll-off U بارگیری- تخلیه
roll on/roll off U بارگیری- تخلیه
stevedores U متصدی بارگیری و تخلیه
stevedore U متصدی بارگیری و تخلیه
accessorial services U خدمات بارگیری و تخلیه بار
fio U بدون هزینه تخلیه و بارگیری
despatch money U جایزه بارگیری یا تخلیه سریع
free in and out U بدون هزینه تخلیه و بارگیری
actual placement U قرار دادن بار در محل تخلیه و بارگیری
check out time U زمان لازم برای تخلیه محل
shiping agent U کارگزار بارگیری کشتی
laydays U ایام بارگیری و باراندازی کشتی
lay day U روز بارگیری وباراندازی کشتی
lift on U بارگیری کشتی توسط جرثقیل
lay day U ایام بارگیری و باراندازی کشتی
shiping agent U حق العمل کار بارگیری کشتی
The ship is loading. U کشتی درحال بارگیری است
lighterage U هزینه بارگیری و باراندازی از کشتی توسط دوبه
base of origin U پایگاه مبداء منبع اصلی مبداء ارسال
propagation delay U 1-زمان لازم برای فاهر شدن خروجی در دروازه منط قی پس از اعمال ورودی . 2-زمانی که بیت داده روی شبکه از مبدا به مقصد می رود
load line U خط دورکشتی که وقتی کشتی کاملا بارگیری شداب تا انجا میرسد
demurrage U خسارت تاخیر تخلیه کشتی
lift-off U تخلیه کشتی توسط جرثقیل
docker U کارگری که کشتی رابارگیری و تخلیه میکند
dockers U کارگری که کشتی رابارگیری و تخلیه میکند
preload loading U بارگیری اولیه یا بارگیری قبل از بارگیری اصلی
staithe U محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
staith U محل تخلیه کالا ازواگن وبارگیری ان در کشتی
slop chute U شیب تند عقب کشتی جهت تخلیه فاضل اب
over shipment U ارسال بار بیش از حد فرفیت کشتی بارگیری بیش از حد
deck cargo U بار روی عرشه کشتی بارگیری برروی عرشه
unit loading U بارگیری کردن یکانها برای حمل و نقل بارگیری یکان
beach gear U وسایل پیاده کردن بار وسایل تخلیه کشتی تجهیزات اسکله
back haul U بارگیری در بازگشت از یک ماموریت بارگیری دوسره باربرگشت
sustain U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustains U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
sustained U پایدار نگهداشتن نگهداشتن ادامه دادن
true origin U نقطه مبداء یا مبنای مختصات جغرافیایی نصف النهار مبداء مختصات جغرافیایی
combat loading U بارگیری رزمی هواپیما بارگیری جنگی
embarkation order U دستورالعمل بارگیری یا سوارشدن دستور بارگیری
endurance loading U بارگیری با حداکثر فرفیت بارگیری کامل
photo distance U مسافت اندازه گیری شده ازعکس هوایی مسافت روی عکس
time distance U مسافت زمانی حرکت ستون مسافت طی شده در زمان معین
mean free path for attenuation U مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
attenuation mean free path U مسافت ازاد میانگین درتضعیف مسافت تضعیف
mean free for scattering U مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
scattering mean free path U مسافت ازاد میانگین درپراکندگی مسافت پراکندگی
range scale U طبله برد مقیاس مسافت جدول مسافت
cargo outturn message U پیام تخلیه محمولات ناو گزارش خاتمه تخلیه بارکشتی
short international U مسابقهای که هر تیرانداز 03تیر از مسافت 05 متر و 03تیر از مسافت 53 متر و 03تیر از مسافت 52 متر با تیرو کمان می اندازد
carload shipment U حمل بار مطابق با فرفیت بارگیری خودرو یا کشتی ارسال باربه اندازه فرفیت حمل بار
evacuation U تخلیه یک نقطه ازاهالی یا نیرو تخلیه پزشکی
range section U قسمت مسئول مسافت یاب یاکار با دستگاه مسافت یاب دریک اتشبار
range component U عنصر مربوط به مسافت عامل مسافت شاخه مربوط به برد
clearing U تخلیه محل تخلیه بیماران
clearings U تخلیه محل تخلیه بیماران
windsor round U مسابقه تیراندازی با 63 تیراز مسافت 06 متری و 63تیر از مسافت 05 متری و63 تیر از 04 متری با کمان
vehicle stopping distance U مسافت ایست وسیله نقلیه مسافت ایست خودرو
d , top concept U تدابیر لازم برای رساندن سطح اماد سکو به سطح لازم در جبهه
topgallant U سکوب بالای دکل کشتی بالاترین شکوب دکل کشتی وسایل بی مصرف کشتی
stranded U معطل
pending U معطل
at a losses U معطل
absorption mean free path U مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
road distance U مسافت روی جاده یا مسافت طی شده از جاده
coincidence range finder U مسافت یاب دوشاخهای مسافت یاب انطباقی
mean free path absorption U مسافت ازاد میانگین در جذب مسافت جذب
source code U کد مبداء
source U مبداء
origins U مبداء
origin U مبداء
datum line U خط مبداء
zeros U مبداء
zeroes U مبداء
zero U مبداء
To hang about . To be getting nowhere . U ول معطل بودن
lingeringly U معطل کنان
What are you waiting for ? U معطل چه هستی ؟
detain U معطل کردن
detained U معطل کردن
detaining U معطل کردن
detains U معطل کردن
for a season U تا یک مدتی
for some time past U مدتی
awhile U مدتی
the while or whilst U مدتی که
some time U مدتی
To keep someone waiting . U کسی را معطل کردن
to keep at bay U معطل نگاه داشتن
to hang about U گشتن معطل شدن
principal axis U محور مبداء
certificate of origin U گواهینامه مبداء
certificate of origin U گواهی مبداء
departure station U مبداء حرکت
source disk U دیسک مبداء
bench mark U شاخص مبداء
basic point U نقطه مبداء
base of origin U مبداء اصلی
source program U برنامه مبداء
country of origin U کشور مبداء
principle point U مبداء اصلی
domicile of origin U اقامتگاه مبداء
home address U نشانی مبداء
source U مایه مبداء
zero deflection U سمت مبداء
afterbrain U مبداء نخاع
jumping off place U نقطه یا مبداء
refrence axis U محور مبداء
casualty staging unit U یکان بارگیری بیماران وزخمیها درهواپیما یکان بارگیری بیماران
long ago U مدتی پیش
porolongation of a period U تمدید مدتی
for the time being <idiom> U برای مدتی
whilst U در خلال مدتی که
long a go U مدتی پیش
don't wait the dinner for me U ناهاعرابرای خاطرمن معطل نکنید
waited U انتظار کشیدن معطل شدن
to keep somebody waiting U کسی را معطل نگه داشتن
We are waiting for the rain to stop . معطل بارانم که بند بیاید
wait U انتظار کشیدن معطل شدن
to hang up U معطل کردن مسکوت گذاشتن
I am down and out . I dont know where my next meal is coming for . U برای نان شب معطل مانده ام
He held me up [slowed me down] for a long time. U او [مرد] من را خیلی معطل کرد.
My car is held up at the customs . U اتوموبیلم ؟ رگمرک معطل مانده
waits U انتظار کشیدن معطل شدن
extrinsic U دارای مبداء خارجی
prime meridian U نصف النهار مبداء
phase line U خط مبداء حرکت جنگی
execution U 1-زمان لازم برای اجرای یک برنامه یا مجموعه دستورات . 2-زمان لازم برای یک سیکل اجرا
disengaged U بیکار
at leisure U بیکار
out of employ U بیکار
out of work U بیکار
vacant U بیکار
unemployment U بیکار
idles U بیکار
idled U بیکار
out of employment U بیکار
actionless U بیکار
workless U بیکار
idle U بیکار
idlest U بیکار
unemployed U بیکار
at a loose end U بیکار
deedless U بیکار
jobless U بیکار
staging unit U یکان خدمات بارگیری یکان بارگیری
do time <idiom> U مدتی درزندان بودن
not long a U مدتی نگذشته است
i was absent for a while U یک مدتی غایب بودم
Get a move on . Expedite it . U اینقدر کشش نده ( معطل نکن )
he made me wait U مرا منتظر یا معطل نگاه داشت
you must w the signal U ناهار را برای خاطر من معطل نکنید
backstretch U خط سیرجهت مخالف مبداء مسابقه
prime meridian U نصف النهار مبداء یا گرینویچ
idles U بیکار شدن
idle reserves U ذخائر بیکار
idle cash U پول بیکار
clearance U فضای بیکار
bummer U ادم بیکار
idlest U بیکار شدن
an idel capital U سرمایه بیکار
gentleman at large U قای بیکار
idle balance U مانده بیکار
unused resources U منابع بیکار
idle capacity U فرفیت بیکار
idled U بیکار شدن
layoffs U بیکار سازی
idle U بیکار شدن
to lie d. U بیکار ماندن
layoff U بیکار سازی
idless U بیکار ایستادگی
bindings U لازم الاجرا لازم
binding U لازم الاجرا لازم
immobilizing U مدتی در بستربی حرکت ماندن
application years U مدتی که یک دستگاه میتواند کارکند
immobilizes U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilized U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilize U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilised U مدتی در بستربی حرکت ماندن
immobilises U مدتی در بستربی حرکت ماندن
retreat U انزوا [گروهی برای مدتی]
immobilising U مدتی در بستربی حرکت ماندن
to borrow up to ... books U تا... [مدتی] کتاب قرض گرفتن
The reporter was held at the checkpoint for several hours. U خبرنگار چندها ساعت در محل بازرسی معطل شد.
To stand someone up . U کسی را قال گذاشتن ( منتظر ؟ معطل گذاردن )
idler U ادم بیکار و تنبل
demurrage U خسارت بیکار ماندگی
an idle pupil U شاگرد بیکار یا تنبل
idlers U ادم بیکار و تنبل
without a job <adj.> U بیکار [بدون کار]
unemployed <adj.> U بیکار [بدون کار]
blellum U ادم بیکار وتنبل
leases U واگذاری یا اجاره وسیله برای مدتی
Recent search history Forum search
2با درد بساز
2با درد بساز
1روی پوسته تخم مرغ قدم برداشتن چه اصطلاحی در زبان انگلیسی دارد؟
1coffee table conversation piece
1for some time i did not have to speak much.
2What conditions are necessary for seeds to germination?
2reintroduce?
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1several states in united stats limit "end of pipe "discharges into natural water bodies to 500 mg/L of total dissolved solids
0اسکله مخصوص تمیز کردن ویا تعمیر نمودن کشتی
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com